اثبات توحید و یگانگی خداوند، برهان نظم، برهان حرکت، وجوب و امکان، هدایت و راهیابی و برهان توحید

ألَم نَجعَل الأرضَ مِهَاداً وَ الجِبَالَ أوتَاداً وَ خَلَقنَاکُم أزوَاجاً وَ جَعَلنَا نَومَکُم سُبَاتاً؛ آیا زمین را محل آسایش [شما] قرار نداده ‏ایم؟ و کوه ‏ها را میخ ‏های زمین [و نگهبان آن نساختیم]؟ و شما را به صورت زوج آفریدیم و خواب را [وسیلة] آرامش و آسایش شما قرار دادیم. «نبأ: ۶ ـ ۹» بنابراین نظم موجود در سراسر جهان، نشان از ناظمی علیم و حکیم و قدیر دارد و محال است که این نظم عظیم، از مادّه بی‏ اراده و بی‏شعور و یا در اثر تصادف به وجود آمده باشد. غیر از نظم عمومی، یک نظم خصوصی هم در دل هر یک از موجودات وجود دارد. بهترین مثال برای نظم خصوصی، بررسی خود اجزای بدن انسان است که هر کدام تشکیلات حیرت انگیزی دارد.

 

دروس عقاید اسلامی ویژه جوانان

توحید

برهان نظم، برهان حرکت، وجوب و امکان، هدایت و راهیابی و برهان توحید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برهان نظم 

نظم عبارت است از رابطة معقولی که بین اعضای یک مجموعه برقرار است؛ به طوری که کلّیّة اجزا هماهنگی داشته و یک هدف مشخّص را دنبال کنند. نظام دقیق و حساب شدة حاکم بر هستی، حکایت از وجود ناظمی عالِم، قادر و حکیم می‏کند؛ چون نظم حاکم بر مجموعه، نمی‏تواند زاییدة رویدادهای تصادفی باشد.

نظمی که درسراسر عالم مشاهده می‏شود، بر دو نوع است: نظم عمومی و نظم خصوصی.

 

نظم عمومی

یک رابطه و هماهنگی بین کلّیّة پدیده ‏ها حکم‏فرماست که همة موجودات را به صورت حلقه‏ های زنجیر به هم پیوند می‏دهد؛ به طوری که هیچ پدیده ‏ای در جهت مخالف پدیده دیگر حرکت نمی‏کند؛ بلکه هر یک در جهت تکامل دیگری به حرکت خود ادامه می‏دهد؛ مانند هماهنگی گردش زمین با گردش دیگر سیارات و خورشید، حرارت خورشید، دریا، ابر، باران، برف، چهار فصل، نقش کوه ‏ها، رودها، حیوانات، پرندگان و جنگل‏ ها و گیاهان و دیگر پدیده‏ ها.

هماهنگی بین کلّیّة این‏ها و دنبال نمودن یک هدف مشخّص، یعنی در خدمت انسان بودن، بیانگر نظم عمومی است.

گردش شب و روز شاهدی بر این امور است؛ این‏که در تابستان طول روزها زیادتر شده و تابش متمایل به عمودی آفتاب، سبب رسیدن میوه‏ ها و دانه ‏های نباتی و گرمی هوا می‏شود و در زمستان نیز سبب سردی بیشتر و به خواب رفتن درختان و دانه‏ ها می‏شود. هم‏چنین نور آفتاب سبب بیداری و هوشیاری و جنب و جوش و حرکت و برعکس در شب، تاریکی سبب سکون و آرامش و خواب موجودات است. 

یُقَلِّبُ اللهُ اللَیلَ وَ النَّهارَ إنَّ فِی ذلِکَ لَعِبرَة لاُولِی الابصَارِ؛ خداوند شب و روز را دگرگون می‏سازد و در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت. «نور: ۴۴»

نقش کوه‏ها نیز نمونة دیگری از نظم عمومی است. کوه‏ ها ریشه‏ های عظیمی در اعماق زمین دارند که مانند زرهی پوستة زمین را در برگرفته و آن را در برابر فشارهای ناشی از حرارت درونی، حفظ می‌‌‌‌کنند و سبب آرام بودن سطح زمین هستند. پیدایش نهرها نیز رابطه ‏ای با پیدایش کوه ‏ها دارد؛ زیرا نهرهای عظیمی که در تمام طول سال جریان دارد و سرزمین ‏های تشنه را سیراب می‏کند، از برکت آب‏هایی است که در دل کوه ‏ها و یا در قلة آن‏ها به صورت برف و یخ ذخیره شده است.

ألَم نَجعَل الأرضَ مِهَاداً وَ الجِبَالَ أوتَاداً وَ خَلَقنَاکُم أزوَاجاً وَ جَعَلنَا نَومَکُم سُبَاتاً؛ آیا زمین را محل آسایش [شما] قرار نداده ‏ایم؟ و کوه ‏ها را میخ ‏های زمین [و نگهبان آن نساختیم]؟ و شما را به صورت زوج آفریدیم و خواب را [وسیلة] آرامش و آسایش شما قرار دادیم. «نبأ: ۶ ـ ۹»

بنابراین نظم موجود در سراسر جهان، نشان از ناظمی علیم و حکیم و قدیر دارد و محال است که این نظم عظیم، از مادّه بی‏ اراده و بی‏شعور و یا در اثر تصادف به وجود آمده باشد.

بر اساس این نظم عمومی می‏گوییم این نظم، ناظم می‏خواهد. در این نظم هر چیزی را برداریم، نظم به هم می‏خورد. خورشید برداشته شود، نظم همه چیز به هم خورد؛ آب را برداریم، از بین می‏رویم؛ باد نباشد، انسان از بین می‏رود؛ باد است که هوای آلوده را می‏برد؛ هوای سرد و گرم است که باد را ایجاد می‏کند. همة عالم با نظم خاصّی در خدمت انسان است. نظم هم ناظم می‏خواهد.

 

نظم خصوصی

غیر از نظم عمومی، یک نظم خصوصی هم در دل هر یک از موجودات وجود دارد. بهترین مثال برای نظم خصوصی، بررسی خود اجزای بدن انسان است که هر کدام تشکیلات حیرت انگیزی دارد.

اگر در بدن ما یک عصب کوچک قطع شود، یکی از اعضا از کار می‏افتد. پلک چشم ـ که ظاهرا کوچک و بی‏ اهمّیّت به نظر می‏آید ـ نعمت بسیار بزرگی است. جای قرار گرفتن هر کدام از اجزا، حساب‏ شده است. هر سلّول بدن تولید خاص و مصرف خاصّی دارد. خلاصه بزرگ‏ترین آیت خدا، خود انسان است و خدا هم دربارة انسان، با عظمت خاصّی صحبت کرده است:

وَ لَقَد کَرَّمنَا بَنِی آدَمَ. همانا ما به فرزندان آدم کرامت بخشیدیم «اسراء: ۷۰»

ولی انسان خود را نشناخته است. لذا خود را به همین دنیای پست و خورد و خوراک و شهوات می‏فروشد.

 


درباره شناخت خداوند باید از ساختمان وجودی خود انسان شروع کرد؛ چون ملموس‏تر است و از همه به ما نزدیک‏تر. باید مثال‏ هایی از عظمت ساختمان بدن انسان برشمرد تا عظمت خدا برایمان آشکار شود؛ مثال‏ هایی همچون قلب که سال‏ها بی‌دخالتِ ما کار می‏کند؛ معده، کبد، مغز و دیگر اعضا که در همکاری پیچیده‏ ای، با هم مشغولند؛ کلّیّه خود مدرن‏ترین دستگاه تصفیه است؛ دیدن و شنیدن و... که با نظمی تنظیم شده که در بهترین حالت باشد.

درباره گوش و شنیدن، این نکتة جالب وجود دارد که خدا طوری دستگاه شنوایی ما را قرار داده که فقط طول موج ‏های خاصّی را می‏شنویم و الّا اگر قرار بود همة امواج را با گوش خود بشنویم، دیوانه می‏شدیم؛ چون اطراف ما پر است از امواج مختلف. بعضی از این امواج مختلف را می‏توان با یک رادیو شنید. مثال دیگر چشم است. اگر جوری بود که همه جا را می‏دید حتّی پشت دیوار را، آسایش همه به هم می‏خورد؛ دیگر کسی نمی‏توانست راحت استراحت کند.

نحوة حرف زدن را هم طوری قرار داده که وقتی تارهای صوتی را به حرکت در می‏ آوریم، با زبان و دندان و لب‏ ها کلمات و صداها را می‏سازیم. البنه حرف زدن در انسان طوری است که نیاز به بودن در محیط اجتماعی دارد. در هر جامعه و زبانی که کودک بزرگ شود میتواند به همان زبان صحبت کند. فلذا کودکانی که قبل از شروع به حرف زدن به دلایلی کر میشوند در آینده نیز با وجود داشتن تارهای صوتی سالم نمیتوانند صحبت کنند. 

در هر صورت، تأسیسات پیچیده ‏ای که خدا در وجود ما قرار داده، چیزی نیست که کسی بگوید پدر و مادرم این‏ها را درست کرده است. وقتی هم که بخشی از آن آسیب ببیند، در بسیاری از موارد خودش ترمیم می‏کند؛ مثل جوش خوردن استخوان های شکسته.

از دیگر معجزاتِ خلقت انسان، تفاوت شکل‏ های انسان ‏هاست که چند میلیارد انسان هر کدام شکل متفاوتی دارند و از یکدیگر قابل شناسایی هستند. حتّی اثر انگشت، موها و صداهای آن‏ها نیز با هم متفاوت است. پلیس در تحقیقات خود از روی همین خواص، مجرم را شناسایی می‏کند.

حتی دو بچّه‏ ی دوقلو هم با هم تفاوت‏ هایی دارند. اگر همه یک شکل بودند، همه چیز به هم می‏خورد و کارها سخت می‏شد. مثال بسیار خوب قضاوت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ در مورد آن دو فرد سیاه است.

از دیگر معجزات خلقت آن است که خدا در تاریکیِ رحم مادر، در آن جای تنگ و میان کیسة آب، چه زیبا صورت می‏کشد و چه دقیق دستگاه‏ های عجیب و خارق‏ العاده را طرّاحی می‏کند؛ چیزهایی که حتّی کشیدن عکس آن‏ها برای ما ممکن نیست، چه رسد به ساختن آن‏ها. (نشان دادن فیلم این موارد بسیار مفید است). حالا خدا خیلی ساده انسان‏ ها را به تفکّر در این خلقت فرا می‏خواند و می‏فرماید:

ءأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ؛ آیا شما او را مى‏آفرینید یا ما آفریننده ‏ایم؟ «واقعه: ۵۹»

یکی از دانشمندان خدمت یکی از علما رسیده بود و از او خواسته بود خدا را برای او اثبات کند. آن عالم خیلی ساده پرسیده بود: جنابعالی را چه کسی خلق کرده است؟ خودت یا پدر و مادرت یا خدا؟ آن دانشمند بعد از مدّتی تفکّر بلند شد و رفت. از او پرسیدند: چه شد؟ او جواب داد: با خودم گفتم: من با همة تحصیلاتم هنوز از این ساختمان پیچیدة بدن اطّلاع کامل ندارم. پدر و مادرم هم که این تحصیلات را ندارند و اصلاً نمی‏دانند درون بدن چه ساختمان پیچیده ‏ای است. ماندم چه بگویم. فهمیدم حرف خدا باوران درست است.

از عظمت خلقت بدن انسان که بگذریم، خلقت سایر موجودات نیز دارای عجایب بسیاری است که حکایت از وجود خالق حکیم و مدبّر دارد. مثال‏ های بیشماری در این رابطه وجود دارد. بهترین مثال خلقت مورچه است. چه دستگاه پیچیده ای دارد! دیده ‏اید که اگر در یک جای خانه، خردة خوراکی افتاده باشد، چگونه یک مورچه با بقیّه تماس می‏گیرد و تعداد معیّنی مورچه می ‏آیند و با چه روش خاصّی آن را حمل می‏کنند. در داخل لانه، هر کدام وظیفة معیّنی دارند؛ بدون هیچ خطایی وظیفة خود را انجام می‏دهند. مثال دیگر زنبور است که خدا به او تولید عسل را یاد داده است؛ انسان‏ها هر کاری کردند تا بدون زنبور، عسل بسازند، نتوانستند.

هر کدام از این مثال‏ ها، نشانه ‏ای از عظمت خداست. اگر اعلام کنیم از این دیوار یک گوساله می‏خواهد بیرون بیاید، همه خبردار می‏شوند؛ امّا از شکم گاو، یک گوساله بیرون می‏آید، هیچ کس هم تعجّب نمی‏کند. مگر آن گاو، آن جنین را درست کرده است؟! این یک خلقت پیچیده است. اگر کسی اهل بصیرت باشد، در هر چیزی نشانة وجود و عظمت خدا را می‏بیند. 

برگ درختان سبز در نظر هوشیار               هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

خداوند عقل را به انسان داد؛ امّا این عقل را از اوّل به صورت بالفعل نداد. لذا بچّة کوچک را می‏توان بالا و پایین انداخت. اگر عاقل بود که نمی‏گذاشت. اگر عاقل بود، از این‏که او را پوشک کنند و بشویند، خجالت می‏کشید و نمی‏ گذاشت چنین کنند. عقل را کم‌کم و به تدریج به انسان می‏دهد.

امّا خداوند به بچّه غریزه ‏هایی داده است، مثل مکیدن که بتواند به وسیلة آن تغذیه کند. تا کاری دارد، گریه می‏کند؛ یعنی مادر بیا به من کمک کن. اگر گریه نکند و کسی را متوجّه مشکل خود نکند، می‏میرد. خود درد نیز یک نعمت است. اگر درد نبود، انسان دنبال مداوا نمی‏رفت. احساس گرسنگی نعمت است. اگر این احساس نبود، دنبال تغذیه نمی‏رفت. اگر احساس خواب آلودگی نبود، نمی ‏خوابید. همة این‏ها اسراری دارد که حاکی از حکمت خالق است.

چرا با چشم عقل، نشانه‌های خدا را نمی‏بینید؟! اطراف ما، همة وجود ما، نشانه ‏های عظمت و تدبیر خداست. یکی از نعمت‏ های خدا، حافظه است. اگر این حافظه نبود، ما هیچ جا نمیتوانستیم برویم؛ هیچ کاری نمی‌‌‌‌توانستیم انجام دهیم؛ هیچ درسی را نمی‏توانستیم بخوانیم. برای تقویت این حافظه، روش هایی وجود دارد. اگر این روش ‏ها را درست انجام بدهیم، حافظه قوی می‏شود و اگر رعایت نکنیم، حافظه ضعیف می‏شود. این هم بر می‏گردد به نظام علّیّت در خلقت الهی. خداوند برای هر چیزی عللی قرار داده است که ناشی از تدبیر حکیمانه الهی است.

از دیگر نشانه ‏های قدرت الهی، نحوة تغذیة نوزادان است. تا قبل از تولّد، تغذیة او در رحم مادر به صورت خون و از طریق ناف است. پس از به دنیا آمدن، همان خون به صورت شیر برای او از سینة مادر خارج می‏شود که این سینه هم محلّ محبّت است و هم محلّ تغذیة نوزاد؛ یعنی در آنِ واحد، هم غذای روحی دریافت می‏کند (محبّت)، هم غذای جسم (شیر).

مثال دیگری از حکمت خدا در خلقت بدن ما، نحوة رشد بخش‌‌‌‌های مختلف بدن است. بچّه‌ای که تازه به دنیا آمده، چشمش حدود یک و نیم سانتی متر است و بینی‌اش حدود سه سانتی متر. دستش هم بیست سانتی متر است و پایش بیست و پنج سانتی متر. این کودک بعد از حدود هجده سال، دستش میشود مثلاً شصت سانتی متر و پایش یک متر و بیست سانتی متر؛ ولی بینی‏ اش همان حدود پنج یا شش سانتی متر است. اگر قرار بود که بینی اش هم به همان اندازة رشد پاهایش، رشد می‏کرد، چه می‏شد؟! اگر چشم و سر هم به همین مقدار بود، چه می‌‌‌‌شد؟!

در مورد رشد موهای مختلف بدن نیز همین طور است. اگر رشد مژه ‏ها و ابروها مثل رشد محاسن و موی سر می‏بود، چقدر سخت می‏شد؟! در فواید بخش‏های مختلف صورت انسان بنگرید. همین ابروی ساده را نگاه کنید؛ خدا آن را به این شکل و در این محلّ خاص قرار داده تا هر چیزی از پیشانی آمد به سمت چشم، با وجود ابرو، مسیرش تغییر کند و وارد چشم نشود تا چشم سالم بماند. خداوند این مژه و پلک را طوری قرار داده است که اگر چیزی به آن نزدیک شود، خود به خود بسته می‏شود. گاهی دیده شده است که در اثر ریختن آب جوش به صورت فردی، همة صورتش سوخته ولی چشمش سالم مانده است؛ چون خود به خود بسته شده است. همه این‏ها حکایت از خالقی حکیم و با تدبیر دارد. چطور خدا را نمی‏بینند و قدرت او را مشاهده نمی‏کنند!

مثال دیگر از تدبیر الهی قرار دادن بخش‏های مهمّ بدن در حفاظ ‏هایی مستحکم است؛ مثل قرار گرفتن مغز در جمجمه و قلب در قفسة سینه. نمونة دیگر وجود بخش‏ های کوچک و ساده ‏ای است که کارهای مهمّی بر عهده دارند. وقتی آن‏ها از کار می‏افتند، تازه خاصّیّت مهمّ آن‏ها معلوم می‏شود؛ مثلاً گوش ما که در دو طرف سر ماست، یکی از وظایفش جهت شناسی است.

 به طور مثال بیماری را به بیمارستان آورده بودند که نمی‏توانست غذا بخورد و داشت می‏مرد. فهمیدند که زبان کوچک انتهای حلقش، روی مری را پوشانده بوده است. نمونة عجیب دیگر، پلک چشم است. یک عصب، مخصوصِ بستن پلک است و یک عصب، مخصوصِ باز کردن آن. بیماری که یکی از این عصب‏ هایش آسیب دیده باشد، نمی‌‌‌‌تواند پلک چشم را باز نگه دارد. از این ظرافت ‏ها در بدن ما بسیار زیاد است.

ما عظمت این سیستم را نمی‏دانیم. همة این‏ها نشانه ‏های قدرت خداست. سر انگشتانت را نگاه کن. این ناخن ‏ها را خدا قرار داده تا موقع کار کردن دستهایت درد نگیرد. پاهایت را جوری قرار داده تا موقع راه رفتن درد نگیرد. البتّه هر عضوی حکمت‏ های مختلفی دارد که ما فقط برخی از آن‏ها را می‏دانیم. هر کدام از این اجزا، اسراری دارد. خداوند آن‏ها را طوری ساخته است که هم زیبا و دل‏نشین باشد و هم متناسب با همدیگر. دهان، لب‌ها و زبان و دندان‏ های مختلف، هر کدام وظایف مهمّی دارند. مجموع آن هم زیباست و این کار خدا، احسن است. صنع خدا برخلاف صنع انسان، به صورت آزمون و خطا نیست که اوّل خراب و ضعیف باشد و بعد کامل شود؛ بلکه از همان اوّل به صورت خلقت احسن بوده است.

لقدخلقنا اللانسان فی احسن تقویم؛ ما آدمی را در نیکوترین وضع آفریدیم. «تین:۴»

از دیگر نشانه ‏های قدرت الهی ـ که خود خداوند هم به آن اشاره فرموده است ـ این است که هر موجود زنده ‏ای را به صورت جفت آفریده است.

وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (الذاریات، ۴۹) و از هر چیزى دو گونه [جفت] آفریدیم امید که شما عبرت گیرید.

از دیگر نشانه‏ های عظمت، قدرت، تدبیر و حکمت الهی، نحوة خلقت زمین و موجودات درون آن است و رابطة آن‏ها با یکدیگر. این‏که این زمین با چه نظمی در گردش است. خدا می‏داند که این زمین چه اسراری دارد؛ چه منافعی دارد؛ کشت و زرع آن چه عظمتی دارد! مسألة آب و دریا و باران خود یک سیستم پیچیده است. مسألة کوه ‏ها و نقش آن‏ها در حیات زمین، خورشید و فاصلة آن تا زمین، ماه و گردش آن، همه و همه نعمت‏های با عظمت الهی است.

همین طور، سایر موجودات از انواع پرندگان، خزندگان، درختان، گیاهان، جنگل ‏ها، مرکّبات، خوراکی‏ها و... که همگی آیات خدا هستند. در قرآن نیز به برخی از این موارد اشاره شده است.

خدا پس از بیان هر کدام از این نعمت‏ها، می‌‌‌‌فرماید به هر کدام از این‏ها خوب بنگرید. باید این‏ها را مرتّب یادآوری کرد و روی آنها فکر کرد. در کتاب توحید مفضّل که از امام صادق علیه السلام  روایت شده است، به بسیاری از این نعمت‏ها که تفکّر بر روی آن‏ها موجب تقویت ایمان به خداست، اشاره شده است.

این مسایل به منظور اثبات خدا از طریق تدبّر و تفکّر در خلقت، به خصوص خلقت انسان، مطرح شد.

 

برهان حرکت

در تمام عالم، از ذرّات اتم ‏ها تا کهکشان‏ ها، همه در حال حرکت هستند و این حرکت برای ما کاملاً ملموس است و نیازی به اثبات ندارد؛ مانند دانه ‏ای که در زمین کاشته می‏شود. بعد از مدّتی دانه می‏پوسد و مقداری از آن تبدیل به ساقه و ریشه می‏گردد. ریشه در خاک حرکت می‏کند و موادّ غذایی و آب را برای رشد گیاه دریافت می‏کند. ساقه هم در بیرون خاک شروع به جوانه زدن و برگ دادن می‏کند؛ یعنی آن دانه تحوّلات بسیاری را می‏پذیرد تا نهایتاً تبدیل به یک نهال، گیاه یا درخت شود و بعد از مدّتی که درخت به بار نشست، دوباره همان دانه را تحویل می‏دهد که به این، «اصل ثبات و تطوّر» گفته می‏شود.

تغییر حجم میوه‏ ها و تنوّع طعم و رنگ و شکل آن‏ها بیانگر حرکت است. به عنوان مثال میوه انگور ابتدا سبز رنگ و ترش است. بعد از مدّتی زرد یا قرمز و سیاه رنگ و شیرین می‏گردد که به این نوع حرکت، حرکت جوهری می‏گویند. ریزش باران از آسمان، تغییر و تحوّل نطفه به طفلی زیبا، حرکت زمین و پیدایش شب و روز، همه نموداری از حرکت در جهان مادّه است؛ یعنی جهان مادّه دائماً در حال حرکت است.

هر حرکتی نیازمند محرّکی است. هر قدر نوع حرکت دقیق‏تر و هدفی که محرّک برای آن تعیین می‏کند، عالی‏تر باشد، نشان از محرّکی حکیم و قادر دارد. هدفدار بودن حرکت جهان آفرینش، نشان از خداوند حکیمی است که همة دگرگونی‏ها و حرکات از او سرچشمه می‏گیرد و به او منتهی می‏شود.

البتّه تنها ذات اقدس پروردگار است که حرکت ندارد؛ زیرا حرکت برای رسیدن به هدف و کسب کمال است؛ حال این که خداوند متعال، کمال مطلق است. از سوی دیگر چون نامحدود است، پس همه جا هست؛ لذا مکانی نیست که او در آنجا نباشد تا احتیاج به حرکت داشته باشد.

 

برهان وجوب و امکان

هر آنچه در عالم وجود دارد از این سه صورت خارج نیست:

 ۱) واجب الوجود (آن موجودی که وجودش واجب است و هستی او وابسته به کسی نیست)

 ۲) ممکن الوجود (موجودی که وجودش را به او داده­ اند)

۳) ممتنع الوجود (موجودی که امکان به وجود آمدن در عالم خارج را ندارد.)

وجود یعنی همه آنچه در مقابل عدم قرار گیرد؛ چه از جنس مادّیّات باشد، چه از جنس معنویات؛ چه جسم ما باشد، چه روح ما، چه عقل و علم و محبت و.....

در وجود واجب الوجود که ذات اقدس باری تعالی است هیچ راهی نداریم. فقط آثار او را می‏بینیم و مفهومی از او بیان می‏کنیم والّا وجود الله، صِرف وجود و عین وجود است. در صرف وجود، عدم راه ندارد؛ لذا پرسیدن این سؤال که خدا را که آفریده است و چگونه آفریده است، اساساً سؤال اشتباهی است؛ زیرا در مورد چیزی که نبوده و بود شده، می‏گویند چه موقع درست شده است و چه کسی آن را آدرست کرده است؛ نه در صرف وجود که عدم راه ندارد. اگر عدم در صرف وجود راه داشت که جمع ضدّین می‏شد و این محال است. لذا عدم در او راه ندارد؛ او سرمدی است؛ نه ابتدا دارد و نه انتها. لذا او که صرف وجود است میتواند هستی‏ بخش باشد. ما که وجودمان بالعرض است، نمی‏توانیم چیزی خلق کنیم. اگر هم انسان چیزهایی می‏سازد، به کمک همین وسایلی است که خدا خلق کرده است والّا نمی‏توانیم چیزی را مستقلّاً از عدم به وجود آوریم؛ یک مورچه را هم نمی‏توانیم درست کنیم.

یکی از بخش‏هایی که در این بخش مطرح می‏شود، فرق وجود با ماهیّت است. ماهیّت چیستی و شکل اشیاء است. مثلاً یک خمیر به هر شکلی درآید، آن شکل، ماهیّت آن خمیر می‏شود؛ ولی خداوند جسم و شکل و اندازه ندارد و مجرّد مطلق است؛ پس ماهیّت ندارد. امّا ممکن الوجود، آن چیزی است که هستی را به او بخشیده‏ اند و از خود چیزی ندارد. لذا همة ما ممکن الوجودیم؛ حتّی معصومین: هر چه دارند از خداست. آن‏ها مظهر خدا و جلوة اویند؛ هر چه اراده کنند، به اذن خدا انجام می‏شود و مستقلّاً از جانب خود چیزی ندارند.

 

 

برهان هدایت و راهیابی

همه پدیده‏ ها در عالم به سوی هدفی خاص هدایت شده ‏اند و راه خود را به سوی کمال تشخیص می‏دهند که این هدایت، در حیوانات کاملاً ملموس است؛ این که حیوان دوست و دشمن خود را می‏شناسد و می‏داند چگونه باید ازخود دفاع کند، تهیة غذا، فرزندداری، درمان بیماری در صورت مریضی، لانه‏ سازی پرندگان و... همه حاکی از آن است که هدایت و راهیابی شده ‏اند. زندگی اجتماعی موریانه‏ ها، مورچه ‏ها، زنبور عسل، ساختن کندو و... نشان می‏دهد که هیچ موجودی بعد از آفرینش، به حال خود رها نشده است. هدایت به سوی کمالِ مخصوص است و هر لحظه به سوی هدف و غایتی مشخّص، رهبری می‏شوند. این هدایت حاکی از وجود خالقی باشعور، حکیم و قادر است، نه طبیعت بی‏شعور یا تصادفی.

قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ گفت: پروردگار ما کسی است که به همة موجودات عالم، نعمت وجود بخشیده است؛ سپس او را به راه کمال هدایت نموده است.«طه:۵۰»

هدایت برای انسان تشریعی است، امّا در حیوانات، این هدایت، تکوینی است؛ مثلاً اگر جوجة مرغ و جوجة مرغابی را کنار استخر بگذاریم، جوجة مرغابی داخل آب رفته و شنا می‏کند؛ ولی جوجة مرغ هرگز به سمت آب نمی‏رود. مسأله خانه‏ سازی زنبور عسل نیز همین طور است که تا کنون کسی نتوانسته است مانند او خانه ‏ای مسدّس بنا کند.

 

وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ‏. ثُمَّ کُلی‏ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی‏ سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.

پروردگار تو به زنبور عسل وحی [=الهام غریزی] کرد که از کوه‏ ها، درختان و سقف‏ های رفیع که مردم می‏سازند، خانه برگزین. سپس از تمام ثمرات [شیرة گل‏ها] بخور و به راهی که پرودگارت برای تو تعیین کرده برو. آن‏گاه از درون شکم آن‏ها شربت شیرینی به رنگ‏های مختلف بیرون آید که در آن شفا برای مردم است. به یقین در این امر نشانه ‏های روشنی است برای صاحبان اندیشه. «نحل: ۶۸ و۶۹

 

 

توحید

مهمترین مسأله انسان توحید است که باید این عقیده را تقویت کرد تا از آسیب و شبهات محفوظ شود و از خطر شرک و غرور در امان باشد. باید بدانیم هر که هرچه دارد بالله و باذن الله است و کسی استقلال ندارد. مرگ با خدا است ارسال رسل با خدا است پیامبران را خدا پروراند و برای اثبات ادعا و تحدّی به آنها معجزه داده است، معجزه هم به اذن خداست. اژدها شدن عصای موسی به عنایت خداست. تصرف اولیا در عالم به اذن الله است. شق القمر به اذن الله بود ؛ مرده را زنده کردن؛ به زبان آمدن حیوانات ؛ همه به امر و قدرت خدا بود. ولایت تشریعی اهل بیت: هم از جانب خداست. صاحب اختیار بودن ائمه و امام زمان علیهم السلام نیز از جانب خداست. درست است که بَشَر هستند اما به اذن خدا واسطه فیض‌‌‌‌اند و خود فرمودند که: «بِنا عُرِفَ الله » «بِنا عَبِدَ الله».

* بنابر این باید بینش انسان باید با توجه به این مسائل، توحیدی شود و همانطور که قرآن فرموده است از شرک دوری کرد:

«و من خدا از مشرکین بیزاری جویم» (نمل ۳۶)

«باید از طاغوت‌‌‌‌ها دوری کنید.» انعام ۷۸

ثمره‌‌‌‌ی این ایمان نیز برای خود انسان خواهد بود:

«اگر مردم ایمان آورند درهای برکت آسمان و زمین را به رویشان باز می‌کنم.» اعراف / ۹۵:

قرآن می‌‌‌‌فرماید: «جزء مترفین نباشید، آنها دنبال خوشگذرانی‌‌‌‌اند.»

 

 

برهان توحید (یکتایی خداوند متعال) 

در مباحث گذشته ضرورت وجود خداوند را به عنوان خالق و نگهدارنده جهان اثبات نمودیم و گفتیم که منکر واجب الوجود، منکر هستی است. بعد از ایمان به اصل وجود خداوند، مسألة شناخت حق (تعالی) و یکتایی اوست؛ یعنی اثبات توحید و اینکه چیزی بر خداوند اضافه نمی‌‌‌‌شود و چیزی هم از او جدا نمی‌‌‌‌گردد. مسألة توحید و در مقابل آن شرک، اهمّیّت فوق العاده‏ای دارد. محور اساسی فعّالیّت پیامبران: نیز مسأله توحید و مبارزه با شرک است؛ زیرا این دو مسأله در اعمال، نیّات و اخلاق نقش بسیار مهمّی ایفا می‌‌‌‌کنند. سرمایه اصلی مؤمن توحید است و شرک به عنوان یک ابزار مخرّب و مبطل ایمان می‏باشد.

 

در تعریف توحید می‏گوییم: خدای تعالی یکتاست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) اللَّهُ الصَّمَدُ (۲) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (۳) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۴)؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، بگو: حقیقت این است که خدا یکتاست. (۱) آن خدایى که (از همه عالم) بى نیاز (و همه عالم به او نیازمند) است. (۲) نه کسى فرزند اوست و نه او فرزند کسى است. (۳) و نه هیچ کس مثل و مانند و همتاى اوست. (۴) «توحید»

این سوره توحید شناسنامه خداوند متعال است. آنچه ما از موجودات درک می‏کنیم، ماهیّت است، نه وجود. خداوند هم ماهیّت ندارد که بشود او را توصیف کنیم؛ بنابراین محکم‏ترین دلیل بر یکتایی خداوند و معرّفی ذات پاک او، شهادت خود خداوند متعال است که شهادت می‌‌‌‌دهد در عالَم، الهی جز الله وجود ندارد.

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکِیمُ.

خدا به یکتایی خود گواهی دهد که جز ذات او خدایی نیست و فرشتگان و صاحبان علم نیز گواهی دهند، در حالی که [خداوند در تمام عالم] قیام به عدالت دارد. معبودی جز او نیست و او پیروزمند و حکیم است. «آل عمران: ۱۸»


الف) اثبات توحید و یکتاپرستی از طریق فطرت

خداوند متعال با قلم قدرتش، یکتاپرستی را در جان آدمی نگاشته و انسان‏ها در فطرت خود موحّد هستند. لذا در هنگام سختی‏ها و مشکلات، در شرایطی که تمام درهای اسباب به روی انسان بسته می‏شود و از عوامل مادّی ناامید می‏گردد، ناخودآگاه ندای توحید را در اعماق درون خود میشنود که او را به سوی مبدأ یگانهای فرا می‏خواند. انسان نیز خالصانه و از صمیم دل او را پاسخ می‏گوید. اتّکا به یک نقطة واحد دلیل و شاهد بر این مطلب است که انسان فطرتاً یکتاپرست است.

فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُون.

چون به کشتی نشینند [و به امواج خطر بیفتند] خدا را به اخلاص می‏خوانند. پس چون از خطر دریا به ساحل نجات رسیدند، باز به خدای یکتا مشرک می‏شوند. «عنکبوت: ۶۵»

 

 

ب) اثبات توحید و یکتایی خداوند از طریق عقل

۱) نظم و هماهنگی بین همة موجودات و عدم تضاد در جهان آفرینش، از یگانگی خالق آن خبر می‏دهد.

* ما تَرى‏ فی‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت‏. در آفرینش خداوند رحمان، هیچ تضادّ و بی‏نظمی نمی‏بینی.... «ملک: ۳»

اگر دو اراده یا بیشتر بر عالم هستی حاکم بود و چند تدبیر در جهان خلقت جریان داشت، بافساد و ناهماهنگی، همه چیز از بین می‏رفت. عدم فساد و بقای جهان، دلیل بر وحدت خالق و مدیر و مدبّر عالَم خلقت است.

* لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ؛ اگر در آسمان و زمین به جز خدای یکتا، خدایانی وجود داشت، همانا خلل و فساد در عالم می‏شد (نظام جهانی به هم می‏خورد). «انبیاء: ۲۲»

۲) خداوند هستی مطلق و بی‏نهایت است و از هر نظر نامحدود. برای چنین وجود بی‏نهایتی، نمی‏توان قائل به دوگانگی شد؛ به عبارتی دیگر، وجود دو موجود بی‏نهایت غیرممکن است؛ زیرا هر دو وجودی محدود می‏شوند و این محدودیّت باعث نقص است؛ در حالی که واجب الوجود ، بی‏نهایت و کمال مطلق است.

۳) دعوت همة انبیا به سوی خدای یگانه بوده است. اگر خدایان متعدّدی وجود داشت، باید هر کدام رسولانی داشته باشند و خود را به مخلوقات معرّفی کنند.

* وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی‏ إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ؛ ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر این که به او وحی کردیم که جز من خدایی نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید. «انبیاء: ۲۵»

 

ادامه دارد...

 

مجمع تعلیمات و تحقیقات دینی صادقیه

 

 


نسخه چاپي ارسال به دوست          تاریخ انتشار : چهارشنبه ٥ آذر ١٣٩٩ - ساعت انتشار: ١٩:١٥ - گروه خبری : توحید

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: